خلاصه ی اخبار...

سلام عزیزای من جیگرای من خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟خداروشکر...سال نو مبارک...ببخشید خاله جونا من دیر به دیر میام بهتون سر میزنم خالتون یه کم تنبل شده ههههههههههههه سجاد جونم تو که حسابی مشغول درس و مدرسه ای مبین جونم که دوهفته ای میشه راه افتادی و حسابی با راه رفتنت ذوق میکنی همه جا برا خودت میری خیلی هم قلدر شدی زورت حسابی به داداشی میرسه هههههههههه...ایفون و تلفن زنگ میزنه تو هم سریع میگی دیه چشماتم گرد میکنی و دور و برت و نگاه میکنی عاشق عینکی دایم عینک مامانی جون  و ازش میگری به خاطر همین مامانی یه عینک بدون نمره ی اضافی داشت شیشه هاش و دراورد و داد بهت تو هم کلی باهاش بازی میکنی و میزاری رو چشمات مثل نخود میشی جیگرت و برم من نمکدون...واسه تعطیلات عیدم ١٠ روز رفتید گنبد پیش عموها و عمه های من کلی هم بهتون خوش گذشته بود خداروشکر...راستی سجاد جونم بعداز اینکه دوچرخت و دزدیده بودن حسابی دلت توش مونده بود برا همینم وقتی رفته بودین گنبد بابایی مهربونتونم برات یه دوچرخه ی ابی ناز از عمو اکبر با یه تخفیف تپل برات خرید توهم کلی ذوق کردی دست بابایی بی بلا...راستی برای عیدم سجاد جون و مامانش یه سفره هفت سین ناز سبز رنگ بادرخت انگیبرت که سجاد جون رنگش کرده بود درست کردن که خییییییییلی ناز شده بود دست سجاد جون بی بلا...راستی دو تا تولدم تو این ماه داریم سجاد و مبین جون اخ جون دوتا کیک تولد...واخرین خبرم که نمیخواستم براتون بزارم ولی بهتره که بزارم بخاطر اینکه بزرگ شدین یادتون بمونه تنها عموی پدرتون تقریبا دو ماه پیش به رحمت خدا رفتن ایشون داماد ایت الله گلپایگانی بودن خیلی انسان مومن و خوب و مهربونی بودن خدا رحمتشون کنه...دوستون دارم گل گلیای خاله سعی میکنم دوباره به زودی بیام وبتون